English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 304 (609 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overload U زیاد پر کردن
overloaded U زیاد پر کردن
overloads U زیاد پر کردن
overstock U زیاد پر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
strain U کوشش زیاد کردن
strains U کوشش زیاد کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
propagate U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن پروردن
propagated U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن پروردن
propagates U زیاد کردن
propagating U زیاد کردن پروردن
propagating U زیاد کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
add زیاد کردن
add U زیاد کردن برد
adding U زیاد کردن برد
adds U زیاد کردن برد
overestimate U زیاد براورد کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
oversimplify U زیاد ساده کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
overrate U زیاد براورد کردن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated U زیاد براورد کردن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates U زیاد براورد کردن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating U زیاد براورد کردن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overwork U کار زیاد کردن
overworked U کار زیاد کردن
overworking U کار زیاد کردن
overworks U کار زیاد کردن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
heighten U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
heightening U زیاد کردن
heightens U زیاد کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overheat U زیاد گرم کردن
overheated U زیاد گرم کردن
overheats U زیاد گرم کردن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overload U زیاد بار کردن اضافه بار
overload U زیاد بار کردن
overloaded U زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded U زیاد بار کردن
overloads U زیاد بار کردن اضافه بار
overloads U زیاد بار کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
increase U زیاد کردن
increased U زیاد کردن
increases U زیاد کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
elevation of security U زیاد کردن تامین
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
grnish U زیاد کردن
Other Matches
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
to run rup U زیاد کردن
intensification U زیاد کردن
overfreight U زیاد بار کردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
over excite U زیاد تحریک کردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
superheat U گرم کردن زیاد
to overexert U تقلای زیاد کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
keypad U مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
intense U زیاد
vastly U زیاد
superabundant U زیاد
supererogatory U زیاد
much U زیاد
highly U زیاد
outrageously U زیاد
excessive U زیاد
very U زیاد
rife U زیاد
thick U زیاد
profoundly U زیاد
great U زیاد
great- U زیاد
greatest U زیاد
intensely U زیاد
glaring U زیاد
to a large extent U زیاد
thickest U زیاد
thicker U زیاد
high U زیاد
late U زیاد
quite a few <idiom> U زیاد
populous U زیاد
many U زیاد
numerous U زیاد
overly U زیاد
swingeing U زیاد
too much U زیاد
extensive U زیاد
extortionary U زیاد
widest U زیاد
heartbreak U غم زیاد
highest U زیاد
highs U زیاد
copious U زیاد
profusely U زیاد
heavily U زیاد
greatly U زیاد
wide U زیاد
wider U زیاد
extortionate U زیاد
intensively U زیاد
mortally U زیاد
plethoric U زیاد
overmuch U زیاد
fulsome U زیاد
in quantities U زیاد
effusively U زیاد
squeamishness U زیاد
mickle U زیاد
no end of U زیاد
in excess U زیاد
mickle or muckle U زیاد
squeamishly U زیاد
not a lettle U زیاد
heart break U غم زیاد
plaguily U زیاد
immane U زیاد
widely U زیاد
muckle U زیاد
immoderate U زیاد
tremendously U زیاد
over and above U زیاد
too U زیاد
large adv U زیاد
ranksack U زیاد
hugely U زیاد
generous U زیاد
for all the world U بی کم و زیاد
egregiously U زیاد
downpour U بارندگی زیاد
downpours U بارندگی زیاد
long range U با برد زیاد
exquisite taste U سلیقه زیاد
extreme U خیلی زیاد
lots U خیلی زیاد
latifundia U املاک زیاد
jillion U مقدار زیاد
excessive love U دوستی زیاد
excessive eating U خوردن زیاد
left over U زیاد امده
large-scale U بمقدار زیاد
large scale U بمقدار زیاد
long precision U دقت زیاد
heavy U زیاد سخت
heaviest U زیاد سخت
heavies U زیاد سخت
heavier U زیاد سخت
desperation U نومیدی زیاد
macro U رشد زیاد
over anxiety U دل واپسی زیاد
over anxious U زیاد دل واپس
over blow U زیاد دمیدن
over confident U زیاد مطمئن
over estimate U زیاد براوردکردن
over issue U زیاد انتشاردادن
over ripe U زیاد رسیده
overblown steel U فولاد با دم زیاد
overburdensome U زیاد سنگین
overbusy U زیاد مشغول
overdrssed U زیاد اراسته
on a grand scale <adv.> U به مقدار زیاد
magna cum laude U با امتیاز زیاد
mass bombing U بمباران زیاد
mass casualties U تلفات زیاد
escalating U زیاد شدن
eclat U سروصدا زیاد
mort U مقدار زیاد
much rain U باران زیاد
musk cat U گریه زیاد
my grief was intensified U غصه من زیاد
obstipation U یبوست زیاد
onding U بارندگی زیاد
overlabour U زیاد کارکردن
multiplying U زیاد شدن
high altitude U از ارتفاع زیاد
high altitude U ارتفاع زیاد
full tilt U باسرعت زیاد
high precison U دقت زیاد
high pressure U فشار زیاد
swarmed U دسته زیاد
swarms U دسته زیاد
approximation U شباهت زیاد
approximations U شباهت زیاد
high spin U چرخش زیاد
quaff U زیاد نوشیدن
quaffed U زیاد نوشیدن
quaffing U زیاد نوشیدن
furor U خشم زیاد
longing U ارزوی زیاد
longings U ارزوی زیاد
expanses U فضای زیاد
expanse U فضای زیاد
gain U زیاد شدن
gained U زیاد شدن
gains U زیاد شدن
h.f. U بسامد زیاد
glare U درخشندگی زیاد
glared U درخشندگی زیاد
glares U درخشندگی زیاد
cambers U افزایش زیاد
heavy poll U رایهای زیاد
camber U افزایش زیاد
oodles U خیلی زیاد
quaffs U زیاد نوشیدن
high vacuum U خلاء زیاد
in large U بمقیاس زیاد
terror U ترس زیاد
terrors U ترس زیاد
increaser U زیاد کننده
increscent U زیاد شونده
finicality U خودارایی زیاد
wide apart U زیاد از هم جدا
interminableness U درازی زیاد
extravagantly U با افراط زیاد
fervidness U گرمی زیاد
fervidity U گرمی زیاد
in large U بمقدار زیاد
floridly U با ارایش زیاد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com